گاهی به این سوالا فکر می کنم که مثلا دوست داری زندگیتو به عقب برگردی ؟
از کجا دلت می خواد دوباره شروع کنی ؟
فکر می کنی اگه برگردی زندگی رو چطور ادامه میدی ؟
وقتی به اشتباهاتم ، به کوتاهی های خودم ، به کارهایی که می تونستم انجام بدم و انجام ندادم ، به حقوقی که ازم گرفته شده ، به جفاهایی که در حقم روا شده فکر می کنم گاهی دلم می خواد برگردم البته نه از اول اول ، از اونجایی که خودم صاحب اراده و تصمیم شدم ولی ...
ولی وقتی فکر می کنم برگردم و همه این ناملایمات رو دوباره از سر نو تجربه کنم ، دوباره ناکامی های رنگ و وارنگ زندگی به زور به خوردم داده بشه ، دوباره با همین آدمها و با همین روزگار همسفره و همقدم بشم نه تنها دلم نمی خواد برگردم بلکه می خوام بقیه عمرمو هم تخته گاز طی کنم بره !
حیف که همیشه عاشق زندگی بودم و هستم و این مرض من همچنان علاج ناپذیره ...
بگذریم وقتی تو این مورد هم مثل همه جای زندگی جبر حاکمه بهتره بهش فکر نکرد نخطه