هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

بدون شرح

دیروز تو آتلیه وقتی خانوم عکاس می خواست بهمون بگه چه ژستایی بگیریم می گفت مامانی ، مامانش ، پدرش ، کوچولو و ...  تو یه لحظه چشمام  پر اشک شد . تو اونجا بودی به عنوان یه شخص و حضور ما در کنار تو و در تعریف با تو . قدم گذاشتن به واقعیت این ماجرا خیلی برای من بزرگه ، خیلی شگفت انگیزه ، انگار باورم نشده هنوز ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد