در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشههای مهاجر
زیباست
در نیم روز روشن اسفند
وقتی بنفشهها را از سایههای سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه
میهن سیارشان
در جعبههای کوچک چوبی
در گوشهی خیابان میآورند
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد
ایکاش
ایکاش آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
در جعبههای خاک
یک روز میتوانست
همراه خویش ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
شفیعی کدکنی
سلام
وطن آدمی جای است که قلبش آن جا آرام گیرد...
سلام. وبلاگ زیبایی دارید...
نوشا جون سلام.عکس تون فوق العاده زیبا و شعری که نوشتین فوق العاده زیبا تر؛از شمیم بهاران لطیف تر؛و از پاکی آفتاب ملموس تره.من آه کشیدم بعد از خوندنش... ولی الان چندین دقیقه هست که دارم بهش فکر می کنم.به اینکه چه طور وطن را مثل بنفشه ها در جعبه های خاک همراه خویش ببریم؟
نوشا جون سلام.نظرم رو براتون آف گذاشتم.
سلام نوشا جان
فرارسیدن بهار و سال نو بر شما دوست عزیز و مهربون مبارک
امیدوارم سالی سرشار از موفقیت و سلامت در پیش رو داشته باشی.
در ضمن پیشاپیش تولدت مبارک عزیز